loading...
وبلاگ طلایی
تبلت رایگان

آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
عشق واقعی به این میگن (تصویری) 1 2038 bakhtiyar
مجموعه کامل از تمام ویدیوهای Taylor Swift 0 455 max2006
تمام موزیک ویدیو های Inna 0 635 max2006
موزيك ويدئو جدید و بسيار زیبای Inna به نام Crazy S.e.x.y Wild 0 743 max2006
آهنگ جدید و فوق العاده زیبای امین حبیبی به نام زخمی . . 0 603 max2006
آهنگ جدید و بسيار زیبای مادمازل به نام فراموشي . . 1 830 max2006
دانلود فیلم Suskind 2012 با کیفیت عالی – بلوری ۷۲۰p 0 607 max2006
دانلود فیلم The Legend of Hells Gate An American Conspiracy 2011 با کیفیت خوب – DVDRi 0 544 max2006
دانلود فیلم Extinction 2011 با کیفیت عالی – بلوری ۷۲۰p 0 516 max2006
دانلود فیلم Over kanten 2012 با کیفیت عالی – بلوری ۷۲۰p 0 675 max2006
البوم شماره یک 1 533 max2006
تصاویر بسیار جالب از خطای دید یا همان خطای چشم 0 754 max2006
تصاویر بسیار جالب از خطای دید یا همان خطای چشم 0 598 max2006
ساغر صدری نماینده ایران 0 612 max2006
جون چه گوشتیه... 0 683 max2006
اس ام اس گلچین 0 506 max2006
مهلقا جابری 0 801 max2006
عکسهای جدید جسیکا آلبا 0 775 max2006
عکس های جدید هیلاری داف 0 691 max2006
گالری عکسهای جدید بسیار زیبای فریناز و سوگند 0 1273 max2006
Meysam بازدید : 260 دوشنبه 01 خرداد 1391 نظرات (0)

داستان کوتاه “قهرمان”

استادمون امروز در آخر کلاس ، برای جمع بندی حرفاش گفت : به قول گالیله:بیچاره مردمی که نیاز به قهرمان دارند !

هدی که یکی از همکلاسی های باهوش کلاسمونه هم تند و سریع گفت : بیچاره مردمی که قهرمان ندارند !

آقای دکتر … با بی تفاوتی گفت : خانم محبی ! این نظر شخصی شماست !! و خواست از کلاس بره بیرون که هدی گفت : این جمله من نیست ، این جمله حکیم ارد بزرگ در کتاب
سرخ است

استادمون هم گفت : من نه نظریه قاره کهن حکیم و نه کهکشان اندیشه و نه حتی جملاتش را قبول ندارم … و هدی هم گفت : این نظر شخصی شماست !

استاد بد اخلاقمون آتیش گرفت : وایساد و با صورت و گوش های سرخ ، نیم ساعت هر چی فحش و دری وری به دهنش می رسید به حکیم ارد بزرگ داد !

من هم که عاشق افکار ارد بزرگم داغون شدم چند بار دستم رو بردم بالا که به استاد بگم بابا ول کنین چرا بحث رو شخصی کردین ! چرا بجای استدلال نظری ، فحش میدین ؟! اما آقای
به اصطلاح دکتر بی ادب نزاشت حرفمو بزنم …

وقتی که در کلاس رو محکم کوبید و رفت همکلاسی ها دور صندلی هدی که اشک دور چشای قشنگش جمع شده بود رو گرفتن و می گفتن انتقام ما رو از این مردک گرفتی ! دم حکیم
گرم !!! یکی از پسرای کلاس گفت : ارزش قهرمان رو الان می فهمیم دو ترمه این جناب استاد پدر هممون رو در آورده اما امروز پدر خودش درآمد چون ما قهرمانی مثل خانم محبی
داشتیم . هدی خندش گرفت جالب بود چشماش پر اشک اما لبهاش می خندید …

آره به قول حکیم ارد بزرگ :

بیچاره مردمی که قهرمان ندارند

Meysam بازدید : 242 دوشنبه 01 خرداد 1391 نظرات (0)

داستان کوتاه “مشکل چوپان”

چوپان بیچاره خودش را کشت که آن بز چالاک از آن جوی آب بپرد نشد که نشد.

او می‌دانست پریدن این بز از جوی آب همان و پریدن یک گله گوسفند و بز به دنبال آن همان.

عرض جوی آب قدری نبود که حیوانی چون نتواند از آن بگذرد… نه چوبی که بر تن و بدنش می‌زد سودی بخشید و نه فریادهای چوپان بخت برگشته.

پیرمرد دنیا دیده‌ای از آن جا می‌گذشت وقتی ماجرا را دید پیش آمد و گفت من چاره کار را می‌دانم. آنگاه چوب دستی خود را در جوی آب فرو برد و آب زلال جوی را گل آلود کرد.

بز به محض آنکه آب جوی را دید از سر آن پرید و در پی او تمام گله پرید.

چوپان مات و مبهوت ماند. این چه کاری بود و چه تأثیری داشت؟

پیرمرد که آثار بهت و حیرت را در چهره چوپان جوان می‌دید گفت:

تعجبی ندارد تا خودش را در جوی آب می‌دید حاضر نبود پا روی خویش بگذارد. آب را که گل کردم دیگر خودش را ندید و از جوی پرید و من فهمیدم این که حیوانی بیش نیست پا بر سر
خویش نمی‌گذارد و خود را نمی‌شکند چه رسد به انسان که بتی ساخته است از خویش و گاهی آن را می‌پرستد.

داستان کوتاه و آموزنده ” نامه درمانی”

مدت زیادی از زمان ازدواجشان می‌گذشت و طبق معمول زندگی فراز و نشیب‌های خاص خودش را داشت.

یک روز زن که از ساعت‌های زیاد کار شوهر عصبانی بود و همه چیز را از هم پاشیده می‌دید، زبان به شکایت گشود و باعث ناامیدی شوهرش شد.

مرد پس از یک هفته سکوت همسرش، با کاغذ و قلمی‌در دست به طرف او رفت و پیشنهاد کرد هر آنچه را که باعث آزارشان می‌شود را بنویسید و در مورد آن‌ها بحث و تبادل نظر کنند.

زن که گله‌های بسیاری داشت بدون اینکه سرخود را بلند کند، شروع کرد به نوشتن.

مرد پس از نگاهی عمیق و طولانی به همسر، نوشتن را آغاز کرد.

یک ربع بعد با نگاهی به یکدیگر کاغذ‌ها را رد وبدل کردند. مرد به زن عصبانی و کاغذ لبریز از شکایت خیره ماند…
اما زن با دیدن کاغذ شوهر، خجالت زده شد و به سرعت کاغذ خود را پاره کرد.
شوهرش در هر دو صفحه این جمله را تکرار کرده بود:

“دوستت دارم عزیزم”

.

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    به نظر شما بکدام بخش در سایت بپردازیم بهتر است؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 649
  • کل نظرات : 97
  • افراد آنلاین : 22
  • تعداد اعضا : 2019
  • آی پی امروز : 92
  • آی پی دیروز : 95
  • بازدید امروز : 146
  • باردید دیروز : 252
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 1,327
  • بازدید ماه : 1,327
  • بازدید سال : 55,149
  • بازدید کلی : 519,800
  • رتبه سایت
    ...چه کشور هایی از سایت ما بازدید کرده اند؟
    ADS